اشاره : شبکه رسانه ای موج در نظر دارد تا سلسله گفتگوهای ویژه را با چهرههای تأثیرگذار، فعالان حوزههای مختلف انجام دهد که اینبار با مبینهساعی خبرنگار و یکی از فعالان مدنی این گفتگو را انجام داده است.
بانو ساعی بنیانگذار نخستین رادیوی ویژه زنان بنام “رابعه بلخی” در شمال کشور است. او پیش از سقوط کشور بهدست طالبان به حیث مسوول سازمان ساحوی نی “حمایت کنندهای رسانههای آزاد افغانستان” کار میکرد. با تسلط طالبان افغانستان را ترک و فعلا در کشور آلمان زندگی میکند.
خبرنگار شبکه موج، در گفتوگو با مبینه ساعی، خبرنگار و فعال مدنی به موضوعات مختلف از فرصتهای خبرنگاری برای زنان تا فرصتها و چالشهای مهاجرت در آلمان پرداخته است.
موج، شما را به خواندن این گفتوگو دعوت میکند.
موج: خانم ساعی، بهخاطر فرصتی که در اختیار ما قرار دادید، از شما سپاسگزارم. اجازه بدهید از شما بخواهم تا بیشتر از تجربههای مهاجرت، باورها، چالشها، پلان و برنامههای تان روایت کنید و با پوزش که در آغاز
یکبار دیگر شما را به چندسال پیش بر میگردانم و از شبِ که مزارشریف بهدست طالبان سقوط کرد میپرسم، شما در آن زمان کجا بودید و چه حسِ داشتید؟
مبینه ساعی: تشکر از شما که زمینهی چنین گفتگو را مساعد ساخته اید. تلخترین خاطرات زندگی من از اگست سال ۲۰۲۱ بود که در مزارشریف حضور داشتم. وضعیت مزارشریف طوری شده بود که هر لحظه امکان سقوط وجود داشت.
وقتی با مسوولان محلی در تماس میشدم، از یکطرف پاسخ نمیدادند و از سوی دیگر تلاش میکردند ذهنیت سازی کنند که هیچ رویدادی رخ نمیدهد. مزارشریف را که همه دوست داشتیم، همه برای فرصتها، بازسازی و توسعهی آن سالها کار کرده بودیم و شهری که در فرهنگ و مهماننوازی شهره داشت، یکشبه از دست دادیم.
موج: شما فرصتهای زیادی برای رفتن به بیرون از کشور داشتید، قبلا نیز به کشورهای مختلف سفر کردید، اما دوباره برگشتید و نخواستید وطن را ترک کنید، چه شد که ذهنیت تان تغییر کرد؟
مبینهساعی: فرصتهای بی شماری برای ادامهی زندگی در بیرون از کشور برایم مساعد بود، به کشورهای مختلف اروپایی و امریکا سفر کردهام، ولی هرگز روی ماندن فکر نکرده بودم، دلیل این بود که وطن داشتم و هویت داشتم. جالبتر، وقتی هر باری به افغانستان بر میگشتم، دوستانم میگفتند که چه چیزی اینجا است که برگشتید؟ برای شان میگفتم که همهچیز در وطن است.
سرانجام برای من و نسل من چیزی نگذاشتند و مجبورمان کردند که وطن را ترک کنیم، اما این مجبوریت همیشگی نیست، بار دیگرآزادی حاکم خواهد شد و دوباره در وطن و در کنار مردم ما خواهیم بود. با وجودی که در روزهای سیاه و تاریک در افغانستان حضور داشتم و پنهانی زندگی میکردم، اما همچنان با روشهای مختلف با جمعی از بانوان مبارز و شجاع دادخواهی میکردیم.
با آنکه مبارزه میکردیم، ولی ترس وجودداشت و طالبان دنبال تشخیص زنان و فعالان مدنی و حقوق بشر بودند، در هوتل و سایر بخشها در تلاش تشخیص فعالان مدنی بودند، به همین سبب در جریان یک ماه اقامت در کابل سه بار هوتل و موقعیت خود را تغییر دادم.
با خبرنگاران و دختران در کابل نیز در ارتباط بودم و انگیزه میدادم تا کماکان زنان حضور داشته باشیم و برای تامین حقوق خود دادخواهی کنیم. پس از یک ماه دوباره به مزارشریف برگشتم و با وجود نبود فضای کاری و تهدیدها به نمایندگی ازمعترضین بلخ با رسانهها صحبت میکردم. سر انجام از آلمان برایم پیام رسید که وضعیت خوب نیست و کوشش کنید بیرون از کشور بروید.
همچنان، برخی از رسانهها و نهادها در نهایت نگران بودند و همکاری کردند که باید افغانستان را ترک کنم. بالاخره به تاریخ پنج اکتوبر از مزارشریف به آلبانیا انتقال داده شدم. قرار بود که کانادا بروم، ولی به دلیل که بیشتر دوستها و خانوادههایم در آلمان بود، همینجا را انتخاب کردم تا زندگی کنم.
موج: در حال حاضر بیشتر برای ما واژه مهاجر خطاب میشود، تعریف شما از مهاجرت و پناهندگی چیست؟
مبینهساعی: من از گذشته نیز این واژه را دوست نداشتم و امروز نیز دوست ندارم، ولی بی وطن استم و در دیار غربت زندگی میکنم. مهاجر شدن و دور از وطن شدن و بی وطن شدن خیلی سخت است. تنها برای من نه، بلکه برای اکثریت این واژه سخت و سنگین است. وقتی با هواپیمای کام ایر از مزارشریف پرواز کردم به شمول من همگی گریان میکردند، گریانِ از دست دادن وطن و بی وطنی، گریانِ درد و رنج که مردم متقبل میشوند.
موج: شما بانوی توانمند و با تجربهی کافی در بخش رسانهها و نهادهای مدنی هستید، حالا در کشوری زندگی میکنید که قرار است وطن دوم شما شود، نگاه مردمان این کشور به مهاجر چگونه است، تجربه شخصی شما چیست؟
مبینهساعی: صادقه بگویم که از انسانهای تشکر کنم که هر لحظه نگران ما بودند و نگران همنسلانم استند و در صدد نجات جان من و شماری دیگر از بانوان مبارز و خبرنگاران بودند. از روز سقوط من با این انسانهای مهربان در تماس بودم و تا چند روزی که در آلبانیا بودم در مورد وضعیت پیش آمده در تماس بوده و مرتب صحبت میکردیم. انسانهای خیلی مهربان در دنیا استند که احساس بیگانی و دور بودن از وطن را از شما میگیرند و قلب بزرگی دارند و خود را همدرد نشان میدهند.
موج: ما با تعدادی از مهاجران وقتی صحبت میکنیم اکثریت شان از وضعیت حاکم شاکی اند و تعداد کمی راضی به نظر میرسند، فکر میکنید مشکل در کجاست؟ ساختار و قوانین دست و پاگیر یا هم عدم تحرک، تلاش و پشتکار مهاجران؟
مبینهساعی: هیچ گاهی کسانی که کمک میکنند و در شرایط سخت دنبال شما میآیند، فراموش نکنید. در هر جایی ممکن برخی مشکلات وجود داشته باشد. در آلمان مشکلاتی که وجود دارد، از هر نگاه متفاوت است، از زبان گرفته تا قانون، اما این مشکلات به تدریج قابل حل است. زبان و سایر موارد مشکل خاصی خود را دارد. در روزهای نخست چگونگی استفاده از بسهای شهری را نمیدانستم، به مرور زمان مشکلات قابل حل است. ما در افغانستان با یک زندگی متفاوت آشنا شده بودیم و همه چیز برای ما آسان بود. این جا باید از صفر شروع کنیم و با این شروع کنار بیاییم.
موج: با در نظرداشت تجربهها و دانش تان، در حال حاضر برنامه و پلان تان برای ادامه زندگی چیست؟
مبینهساعی: در حال حاضر تمرکز روی زبان و رسیدگی به خانواده است. با برخی از نهادهای رسانهای در افغانستان و المان نیز به تماس استم. کارهای خبرنگاری را نیز به نحوی ادامه دادم. تلاش میکنم پس از فراگیری زبان و تحصیل دوباره به همین راه و با قوت ادامه بدهم و در نهایت دوباره مصدر خدمت به مردم خود شوم.
موج: شرایط دشوار زنان در افغانستان را همه میدانیم، آیا شما با هماهنگی زنان که در اروپا به خصوص در آلمان زندکی میکنند حد اقل برای تداوم دادخواهی برنامهای دارید؟
مبینهساعی: من در جریان یک سال گذشته نیز با رسانهها، نهادها و با سازمانهای که در قضایای افغانستان کارهای پژوهشی داشتند به تماس بودم و مرتب وضعیت را شریک میساختم. همکاری من با رسانهها بیشتر بوده تا صدای زنان را بلند کنم و از اینجا نیز تلاش میکنم که حد اقل صدای خود را بلند کنیم و روحیهی دادخواهی را تقویت بخشیم.
موج: به عنوان پرسش آخر، پشت وطن دِق شدید؟
مبینه ساعی: دقیقا که برای وطن دِق شدم و نگرانم. درست است که اینجا آرام استم ولی من هیچگاهی خاطرات خوب و بد خود را فراموش نمیکنم. یگانه چیزی که تا حدی مرا تسکین میکند اینکه در حال حاضر فضا برای نسل من در افغانستان مساعد نیست.
اگر امروز در افغانستان هم باشم هیچ کاری کرده نمیتوانم. چون آزادی بیان وجود ندارد و صداها خفه میشوند. ابزاری برای آزادی بیان و بلند کردن صدا نیست و در نبود این فرصتها من ناگزیرم که اینجا برای تحقق آزادی تلاش کنم. وطن و زادگاه در جایش است و امیدی برای بازگشت وجود دارد، بنابراین دوباره میرویم و برای نسل خود و وطن خود کار میکنیم. من به این امید روزها را اینجا میگذرانم و تلاش میکنم.
موج: از اینکه وقت تان را برای این گفتگو اختصاص دادید، صمیمانه سپاسگزاریم.
مبینهساعی: از شما نیز تشکر میکنم، سلامت باشید.